Asab is a song in English
توهم زدم باز که پیشت (تو) نشستم ، دستم تو دستات بود ، چشامون رو هم بود.
میدونستم خوابم ولی مثل یه خواب نبود ، دیدن اون لحظه برام مثل یه رویا بود.
کم کم دیدم داری (پا میشی و)دور میشی از چشمم ، تماشا اون صحنه بدترین غمم بود.
از خواب پا شدم یهو دیدم کنارم نیستی ، نفسم بالا نمیومد از ترس رفتنت.
قلبم و کندی تو ، دیوونه کردی تو ، این مرد و که دیگه تو عکساش نمیخنده.
گذشته ها گذشت گذاشت پا رو دلم ، دلی که بعد تو دیگه دل به دلی نداد.
نمیدونم چرا هنوز منتظرت هستم ، چشم انتظار کسی هیچ عشقی نداد.
قرارمون این بود که تا آخر باهم باشیم ، نشد ، برام فقط خاطره گذاشتی.
اتفاقات بعد تو بدتر و بدتر شد ، سیگار ، الکل ، همه چیز من شد.
گریه پشت گریه ، سیگار بعد سیگار ، یه تیغ یه تیغ زدم رو رگ ، تا پاره شد.
یادت هرزگاهی میاد سنگ میزنه دلم ، امشب این کوچه پر از اشک عاشقا شده.
اینقدر دلم پره که خندم پر از غمه ، خنده کنمم بازم از چشام اشک میریزه.
توی یه دست کاغذ و توی یه دست قلم ، باز موندم با تو و خاطراتی که گذاشتی.
نمیدونم از کجا بنویسم تو داستان ، از کجاش بگم که داستان من پر از غمه.
دادم عکس صورتتو بکشن رو قلبم ، قلبم ، قلبم هرشب درد میگیره.
هرکجا که صدات بیاد روانی میشم ، به خاطر اون حرفات تنم میمیره.
بعد تو سردردهای شدید افتاد به جونم ، بعد تو چشامو رو هرکس که اومد بستم.
شاید اگه دلت رو اون شب خورد نمیکردم ، میموندی کنار این مرد تا به زندگی برگردم.
لیلی بودی و دل این مجنون و شکستی ، والله قسم که مجنونم بود دیگه وا میداد.
اعصابی بعد رفتنت برا من نمونده ، بی رحم ترین فرد توی قصه هام تو بودی.
یه وقتایی دلم میخواد باز بیاد به یادم ، اون بی پدری که این کارو با دلم کرده.
ولی بعدش فقط یه مشت عکس توی دست دارم ، قدیمی ترین درد من بازم دوست دارم.
چقدر لباس آبی که پوشیدی بهت میاد ، لامصب انگاری دلش سنگ بوده واسه ما.
هرکس و ناکسی الان دستش تو دستاته ، هیچکس مث من واست نمیشه.
مادر شرمنده اگه نشد رو قولم واستم ، نشد که برات پسر سر به راهی باشم.
دلم تنگ میشه بازم برای اون نگاهات ، تا قیامت که باز من تو رو ببینم.
کل در و دیوار اتاق و سیاه کردم ، بعد تو حتی یبارم رنگی ندیدم.
دنیا رو ، دنیایی که تو برام ساختی ، ولی از حق نگذریم خوب بازیگری بودی.
همیشه میگن کسی که عاشقه دیوونس ، اره ، دیوونم که بازم به فکر توام.
دوستدارم دوباره من باشم مجنون داستان ، تو باشی لیلی که هیچ موقع دل نمیداد.
هرکجا که باشی ، من کنارتم ، تو سرما تو برف ، بازم کنارتم.
خسته شدم از تموم خاطرات و عکسات ، دلم میگه باید دوباره پیشت برگردم.
بزرگترین اشتباه زندگیم کجایی ، کجایی که میخوام دوباره دورت بگردم.
گشتم و گشتم ولی به دلت نرسیدم ، هرکاری کردم تو راه رسیدن بت مردم.
عروسیت مبارک باشه ، ایشالا خوشبخت شی ، واسه ما که نشد ، لااقل تا ابد پاش وایسی.
اگه یروز بگن باید بری تو از این شهر ، میرم ، با اینکه میدونم باز میمیرم.
پیش هردکتری که بگی رفتم عزیزم ، خاطر من نه خاطر داغ توی سینم.
داغی که با رفتنت یادگاری گذاشتی ، بدون آه دلم یروز پاگیر زندگیت میشه.
همیشه میدونستم که از پیشم یه روز میری ، اولین باری که دیدم از چشات من خوندم.
یه چند سالی میگذره که دیگه کنار من نیستی ، اما میدیدمت پیشمی توی هربار مستی.
گاه دل را میکشم باز یاد می آید تو را.
هرسو نوری دیدم باز تو را دیدم چرا.
هیچ ندانم که چه گویم در زلفت ای گلم.
طوری که تو رفتی ز من دانم که میکشد مرا.
درد رو درد درد اومد تا کشت این مغز مرا.
القصه در داستان ، تنها ماند دل ما.